همه ی روزها...

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یا اصحاب الحمیة...

01 آذر 1393 توسط غفارزاده ديزچه

درست است که حبیب و همه‌ی یاران زمین خوردند، یک دفعه زانوانشان لرزید، خب، حق هم داشتند؛ اگر مخدرات و پرده‌نشینان آل الله با گریه از تو حمایت می‌خواستند و حواله‌ات می‌دادند به رسول الله که نبادا دست حرامی به گوشه‌ی چادرشان برسد، تو هم زمین میخوردی، زانوانت میلرزید و صیحه سر می‌دادی، پنجه در خاک می‌فشردی و ناخن پر از خون می‌کردی… اما حبیب کار خودش را کرد. دل اهل حرم را آرام کرد.
تا از هلال شنید که زینب کبرا از دل‌آرامش در مورد وفاداری یاران سوال میکند، فریاد زد “يا اصحاب الحمية و ليوث الكريهه". پهلوانان و جوانان از خیمه‌ها بیرون ریختند و رفتند پای خیمه‌ی زینب کبرا و آل خدا؛ که ما آمده‌ایم - والله قسم- تا این شمشیرها را در گردن دشمنان شما فرو بریم… که شمایید و این نوکرانتان… که ماییم و نیزه‌های‌مان که سینه‌ی عدو را انتظار میکشد… که شمایید و ما. و دل‌آرام که در خیمه بود و لبخند به صورت داشت. که دل‌آرام در خیمه بود.

***

بین کلمات زیارت‌نامه، سرش را بالا گرفت. توی آینه‌کاری‌‌های حرم یک لشگر شده بود. هزار هزار عزم راسخ، هزار هزار دل قرص، هزار هزار دست قوی، هزار هزار سینه‌ی آکنده از مهر، هزار هزار ابروی لبریز از خشم و تعصب، هزار هزار دهان که میتوانست برای دل زینب کبرا شعر بخواند، شعار دهد، تسکین دل مضطرش باشد… میخاست حبیب باشد که با دو خط نامه آمده باشد کربلا و حالا شب عاشورا باشد و او همه‌ی این هزار هزارها را از حرم زینبِ امام رضا جمع کند ببرد زینبیه.. ببرد زینبیه که تسکین باشد، ببرد که نبرند…

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

همه ی روزها...

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس